به گزارش خبرگزاری حوزه از اصفهان حضرت آیتالله مظاهری طی سخنانی در درس اخلاق خود به مناسبت فرارسيدن ايام شهادت امام دهم، امام هادي«سلاماللهعليه»، بخشی از سيرۀ زندگاني آن امام همام، را بيان نمودند.
* میلاد نور
حضرت هادي«سلاماللهعليه» در نيمۀ ذيحجه سال دويست و دوازده هجري قمري متولّد شدند و حدود چهل سال عمر کردند. هفت ساله بودند که امام جواد«سلاماللهعليه» از دنيا رفتند و امامت به ايشان منتقل شد. آن حضرت به مدّت سيزده سال در مدينه به ترويج تشيّع ميپرداختند، امّا پس از آن، دشمن ايشان را به بغداد منتقل کرد و سپس بيست سال در «سرّ من راي» در تبعيد به سر بردند. در اين مدّت بيست ساله، بسيار مورد اذيت و آزار قرار گرفتند. گاهي شديداً تحت نظر بودند، گاهي مورد شکنجه واقع ميشدند و گاهي تحت عنوان تفتيش، به خانۀ حضرت ميريختند و خانه را غارت ميکردند يا به آتش ميکشيدند.
معناي «کلمات الله» در بيان امام هادي«ع»
يحيي بن أکثم يک آخوند درباري است که با متوکّل رفت و آمد داشته و با امام هادي«سلاماللهعليه» نيز جلسات مذاکره و مباحثاتي داشته است. او دربارۀ معناي برخي از آيات قرآن شريف از حضرت هادي«سلاماللهعليه» سؤالاتي را پرسيده است. از جمله در مورد معناي «کلمات الله» در قرآن کريم نظر آن حضرت را خواست. قرآن ميفرمايد: اگر تمام درختهاي کرۀ زمين قلم شود و تمام مردم نويسنده شوند و تمام درياها، مرکّب شوند و بخواهند کلمات الله را بنويسند، نميشود. درياها تمام ميشود، اما کلمات الله باقي است.
وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّه»
امام هادي«سلاماللهعليه» در پاسخ به يحيي بن أکثم فرمودند: «وَ نَحْنُ كَلِمَاتُ اللَّه» به خدا قسم آن کلمات الله در قرآن، ما هستيم.
بر اين اساس چهارده معصوم «سلاماللهعليهم»، کلمات الله هستند و معناي آيه اين است که اگر جنّ و انس و ملائکه نويسنده شوند و اگر تمام آبها و درياها مرکّب شوند و بخواهند فضائل اهلبيت«سلاماللهعليهم» را بنويسند، آبها تمام ميشود، ولي فضائل آنان همچنان باقي است. به قول آن شاعر، که البته کوتاه آمده و قرآن بالاتر از اينها گفته است:
کتاب فضل تو را آب بحر کافي نيست که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
شاعر ديگري، مقداري بالاتر از اين گفته، اما باز نتوانسته به اندازۀ قرآن کريم، عظمت اهل بيت«سلاماللهعليهم» را بيان کند:
تویی آن نقطه بالای فاء فوق ایدیهم که هنگام تنزل تحت بسم الله را بایی
يعني مثلاً نقطۀ مرکزي عالم هستي و باء بسم الله الرحمن الرحيم که همۀ قرآن در آن جمع است، امام هادي«سلاماللهعليه» ميباشند.
درياي علم ائمّۀ طاهرين«ع» در کلام امام دهم
روايت ديگري نظير روايت قبلي، از امام هادي«سلاماللهعليه» صادر شده و روايت شيريني است. نوفلي نقل ميکند: از امام هادي«سلاماللهعليه» شنيدم که ميفرموند: اسم اعظم خدا، هفتاد و سه حرف است. يک حرفش را «آصف بن برخيا» ميدانست و توانست به يک چشم به هم زدن، تخت بلقيس را از سبا به شام بياورد. «آصف بن برخيا» يک حرف از هفتاد و سه حرف اسم اعظم را داشت که قرآن کريم ميفرمايد: يک قطرهاي از درياي علم قرآن را داشت: «
قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»
امام هادي«سلاماللهعليه» ميفرمايند: هفتاد و دو حرف آن پيش ماست و يک حرفش هم مختصّ به خداست.
معناي اين جمله که يک حرف آن مختصّ خداست، آن است که چهارده معصوم«سلاماللهعليهم»، کُنه ذات خدا را نميدانند و معلوم است که علم آن، مختصّ ذات مقدّس خداست؛ امّا غير کُنه ذات خداوند، علم همه چيز، نزد چهارده معصوم«سلاماللهعليهم» است. هفتاد و دو حرف اسم اعظم، يعني «علم ماکان و ما يکون و ما هو کائن».
رسوخ محبّت امام هادي«ع» درخانۀ دشمنان
در تاريخ آمده است يک بار وقتي به خانۀ آقا ريختند تا خانه را تفتيش کنند، کيسۀ پولي را پيدا کردند که با مُهر مادر متوکّل ممهور شده و هنوز در آن باز نشده بود. کيسه را نزد متوکّل بردند. متوکّل مادرش را خواست و گفت: اين کيسۀ پول چيست؟ او گفت : وقتي تو مريض شدي و دم مرگ رفتي، من نذر کردم که اگر شفا پيدا کني، ده هزار دينار خدمت امام هادي«سلاماللهعليه» بدهم و اين نذر من براي توست!
متوکّل آدم بسيار شقي و نانجيبي بود و دشمني او با اميرالمؤمنين علي«سلاماللهعليه» نسبت به ساير خلفاي بني اميّه و بني العباس، شديدتر بود. البته امام هادي«سلاماللهعليه» در خانوادۀ بني العباس من جمله نزد متوکّل، ابهّت و شخصيّت خاصّي داشتند و بسياري از درباريان نيز از شيعيان حضرت به شمار ميرفتند. مثلاً معلّم فرزندان متوکّل، ابن سکيت، شيعه بود. روزي متوکّل هنگام درس او از آن محل رد ميشد. نزد ابن سکيت رفت و گفت: بچّههاي من نزد تو مقرّبتر هستند يا حسن و حسين فرزندان علي؟ ابن سکيت که يک شيعۀ حقيقي بود، عصباني شد و گفت: خاک کف پاي قنبر، غلام علي«سلاماللهعليه»، نزد من از تو و بچّههاي تو و همۀ اطرافيان تو با ارزشتر است. متوکّل به شدّت عصباني شد و دستور داد که زبانش را از پشت گردنش بيرون بکشند. فرزندان متوکّل نيز چون تحت تربيت استادان شيعي قرار داشتند، شيعه شده بودند. لذا منتصر، فرزند متوکّل خدمت امام هادي«سلاماللهعليه» آمد و گفت: يابن رسول الله! اگر کسي نعوذ بالله به مادر شما سبّ کند، چه حکمي دارد؟ حضرت فرمودند: مرتدّ است و بايد او را کشت. گفت: يابن رسول الله! ديشب شنيدم که پدرم يعني متوکّل، در حال مستي به حضرت زهرا«سلاماللهعليها» جسارت کرد و من همين امشب او را ميکشم. حضرت فرمودند: تو او را نکش، زيرا پدر و پسر هستيد و در اثر اين کار عمرت کوتاه ميشود. منتصر گفت: حتّي اگر کشته شوم و عمرم کوتاه گردد، کار را تمام خواهم کرد. پس شب هنگام، با غلامانش به اتاق متوکّل ريختند و او و وزيرش را کشتند.
ترويج تشيّع، عليرغم شکنجههاي فراوان
با وجود ابهّت و شخصيّت خاصّ امام هادي«سلاماللهعليه» در دل خاندان بني العباس، باز هم حضرت مورد شکنچه، تبعيد و آزار قرار مي گرفتند. زندانهاي حضرت، گاهي متعارف بود و آقا در آنجا به عبادت ميپرداختند، ولي گاهي آن زندان، با شکنجه همراه بود. راوي ميگويد: در هنگام حصر و زندان، خدمت امام هادي«سلاماللهعليه» رفتم. ديدم حضرت در اتاق تاريکي قرار دارند و در مقابل ايشان قبري را حفر کردهاند و حضرت نيز مشغول عبادت هستند. دشمن با حفر اين قبر، ميخواست امام هادي«سلاماللهعليه» را بترساند و بگويد شما را اعدام ميکنيم و اين قبر شماست! عليرغم شکنجههاي خلفاي جور بني العباس، حضرت امام هادي«سلاماللهعليه» تلاش فراواني براي گسترش فرهنگ تشيّع کردند و شاگردان خاصّ و شيعيان نابي تحويل جامعه دادند که از جملۀ آنان مادر متوکّل، فرزندان او، معلّم فرزندان متوکّل و ... که برخي از آنان مانند ابن سکيت، به راستي براي عالم تشيّع مايۀ افتخار هستند.
عبدالعظيم حسني، از شاگردان امام هادي«سلاماللهعليه»است و قضيۀ عرضه کردن دينش نزد حضرت هادي«سلاماللهعليه» بسيار مشهور است. او نزد امام هادي«سلاماللهعليه» آمد و دينش را عرضه داشت و اعتقادات شيعه را بيان کرد و سپس ائمّۀ طاهرين«سلاماللهعليهم» را يک يک اسم برد و گفت من به ايشان معتقدم که اوّلين آنها اميرالمؤمنين«سلاماللهعليه» است، تا رسيد به امام هادي«سلاماللهعليه» و گفت: دهمين آنها شما هستيد و يازدهم پسر شما و دوازدهم مهدي«روحيفداه» است که پس از غيبت، ظهور ميکند و به دست او، پرچم اسلام روي کرۀ زمين افراشته ميشود.
زيارت جامعه، معجزۀ علمي امام هادي«ع»
روايات خاصّي از امام هادي«سلاماللهعليه» نقل شده در بسياري از موارد، حاوي اسرار شيعهاند. از جمله، در زيارت جامعۀ کبيره بسياري از اسرار شيعه بيان شده است و بيان چنين جملات ارزشمندي، از خصوصيات و ويژگيهاي امام هادي«سلاماللهعليه» است. اين زيارت، از افتخارهاي شيعه و از معجزات علمي بزرگ امام هادي«سلاماللهعليه» است. تمام اسرار، از نظر فلسفه و عرفان و قرآن و روايات، در اين زيارت نهفته است. افتخار شيعه به اسرار اوست و همۀ اين اسرار، در زيارت جامعۀ کبيره وجود دارد.
اهميّت اين زيارت به قدري است که مرحوم علامۀ مجلسي اوّل«قدّسسرّه» ميفرمايد: در «سر من راي» وقتي خدمت امام زمان«ارواحنافداه» مشرّف شدم، در مضجع شريف امام هادي و امام عسکري«سلاماللهعليهما» مدّاح وار در حال خواندن زيارت جامعه بودم و ايشان گوش ميکردند و توجّه داشتند، سپس فرمودند: «نعم الزيارةـ اين زيارت، خوب زيارتي است». گفتم: آقا از جدّتان امام هادي«سلاماللهعليه» است؟ ايشان به قبر منوّر امام هادي«سلاماللهعليه» اشاره کردند و فرمودند: آري.
لذا علامه مجلسي دوّم«قدّسسرّه» ميفرمايد: اين زيارت جامعه، از نظر سند و دلالت، صحيحترين روايات است. دلالت مثل اين زيارت نداريم و سندش هم صحيح است، زيرا آقا امام زمان«ارواحنافداه» اين زيارت را امضاء کردهاند و آن را دوست دارند. اگر کسي بتواند در صبحگاه، زيارت جامعه را بخواند، خيلي عالي است و در برکت آن روز، فوقالعاده اثر دارد. مداومت بر اين زيارت، هم براي دنيا و هم براي آخرت و هم براي رابطه با امام زمان«ارواحنافداه» مفيد و مؤثّر است. از همگان مخصوصاً جوانها تقاضا دارم که زيارت جامعه را هر روز بخوانيد و يا لاأقل يک روز در هفته، يا در روز جمعه بخوانيد که به تعبير امام زمان«ارواحنافداه» خوب زيارتي است.
ابزار امام زمان«ع» براي تسخير و تصرف عالم
طبق کلام نوراني امام هادي«سلاماللهعليه» ، آصف بن برخيا يک حرف از آن هفتاد و سه حرف را داشت و با يک چشم به هم زدن توانست تخت بلقيس را نزد حضرت سليمان«عليهالسّلام» بياورد. بنابراين علم و قدرت حضرت ولي عصر«ارواحنافداه» که هفتاد و دو حرف از آن علم را دارا هستند، قابل مقايسه با آصف بن برخيا نيست و ميتوانند به يک شبانه روز، عالم را با خرق عادت تصرّف کنند. آن حضرت جنگ اتمي و اسلحهاي نميکنند و کشت و کشتاري به راه نخواهند انداخت، بلکه با تکيه بر علم قرآني خود و با ابزار فرهنگي دين اسلام که همان فرهنگ نبوت و ولايت است، به يک شبانه روز، دنيا را ميگيرند و سپس در شش شبانه روز، بر روي کرۀ زمين مستقر خواهند شد.
هرکدام از شيعيان خالص که توانايي مسئوليّت در آن حکومت را داشته باشند، حتّي اگر تا آن زمان از دنيا رفته باشند، زنده خواهند شد و در رکاب حضرت خواهند بود و همۀ اينها با خرق عادت است. يعني همانطور که «آصف بن برخيا» با خرق عادت و با آن يک حرف از علم قرآني توانست تخت بلقيس را به يک چشم به هم زدن به شام بياورد، آقا امام زمان«ارواحنافداه» هم ميتوانند به يک شبانه روز، بر روي کرۀ زمين مستقر شود.
در روايات نقل شده است که حضرت صاحب الامر«ارواحنافداه» سوار بر ابر ميشوند و بالا ميروند و جهان را آباد ميکنند: «إِنَّهُ سَيَرْكَبُ السَّحَابَ وَ يَرْقَى فِي الْأَسْبَابِ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ»
اگر کسي عُرضه و توانايي داشته باشد و به راستي انتظار فرج در او نهادينه باشد، ولو بميرد، با علم و عنايت حضرت زنده خواهد شد و در رکاب ايشان قرار خواهد گرفت.
همچنين در روايات آمده است: امام زمان«ارواحنافداه» فوراً از اين کهکشانها که برخي از آنها ميليونها سال نوري با يکديگر فاصله دارند، رد ميشوند و به آسمان دوّم و سوّم ميروند و کرۀ زمين، مانند يک گردو، تحت سيطرۀ ايشان و در دست قدرت ايشان خواهد بود.